شمال ،دریا ...
خب ،این دومین باریه که شما دریا رو میبینی ! اول دریای جنوب (کیش) و بعد هم دریای شمال !!! بابایی که دیگه از روزه داری خسته شده بود پیشنهاد این مسافرت بسیار بسیار یهویی رو داد که البته خیلی خوش گذشت ،عمو امیر کلید ویلاشون توی یکی از دهات سرسبز آمل رو داده بود که البته خودشون هم بعدا اومدن و شما هم کلی با آنوشا خوش گذروندین ،چون اونجا بر خلاف خونه دیگه خبری از اسباب بازیهای متفاوت نبود که سرشون دعوا کنین ،هر دوتون کامیون هاتون رو آورده بودین و با هم سرگرم بودین ! حسابی عاشق دریایی و همش دوست داری سنگ جمع کنی و بندازی توی آب ! راستی توی ویلای عمو امیر اینا یه سگ بود که انگاری شما خیلی ازش ترسیدی ،من و بابایی خیلی سعی میکنیم از ذهنت د...